به نام خدایی که دار و ندارِ دلتنگهاست.
۱-خوشبحال آنهایی که شوق وصالشان، منجر به عمل میشود.
۲-همهی کارهای خدا همین است.
میفرماد:" دیوانه کنی هردو جهانش بخشی
دیوانهی تو هر دو جهان را چه کند؟!!!"
۳- در دفتر دلنوشتههایی که سپاه برای تشیع سردار و شهدا ترتیب داده بود، با خط بدم نوشتم:
"ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست"
۴-هرچه میگوییم، هرچه میشنویم، هرچه مینویسیم و میبینیم، از عطش نمیکاهد. زمانهی ما آوینی کم دارد که قلم دست بگیرد و دوربین به دوش بکشد و نریشن روایت بنویسد و صدای نجیب و حزن آلودش سکینهی این فراق باشد.
۵- بعد از شنیدن خبر شهادت، اولین چیزی که تجسم میشد حضور روح بلند آوینی در درگاه معراج سردار بود. شاید چون اولا خیلی "عشقِ شهید" است، دوم چون آقا سید مرتضی هم مثل حاج قاسم خیلی انتظار پیوستن به قافلهی شهدا را داشت و خیلی پی جواز شهادت دوید.
۶-تاریخ یکبار دیگر یک صبر و یک خطبهی حماسی زینبی به خودش دید. یک "و ما رایت الا جمیلا" ی دیگر.
زینب سلیمانی چقدر خوب حق خانوادهی شهید بودن را، مثل عمه جان زینب سلام الله علیها ادا کرد.
انگار کمر خم نکردن و شکوه و اقتدار به نام مبارک زینب سلام الله علیها گره خورده.
۷- آه.
درباره این سایت